منو
بستن

تاریخ آمل

تاریخ آمل

ادعا داریم که وزن سنگین تاریخ مازندران بر دوش آمل قرار دارد، شواهد زیادی بر مهم بودن آمل، تأکید داشته‌اند و همواره شهر آمل به عنوان یکی از شهرهای کلیدی ایران، مورد بحث و معرکه بوده است. در برخی از دوره‌ها، آمل پایتخت ایران بوده است که از جمله آن‌ها می‌توان به زمان زیاریان و علویان اشاره نمود.
زمانیکه اشکانیان، اداره امور را به دست گرفتند و به اصطلاح همه کاره ایران شدند، باز هم آمل یکی از بازیگران نقش اول ایران بود و به عنوان مرکزی مهم، میزبانی از جریانات اصلی کشور را بر عهده داشت.
در گذر تاریخ، القاب متعددی به آمل الحاق گردیده، به عنوان مثال می‌توان بام ایران را نام برد (واژه بام در لفافه به دماوند اشاره دارد که در بخشی از شهرستان آمل جای دارد)، عده‌ای عنوان می‌کنند آمل شهر تاریخ است، شهر علم و حتی شهر فلسفه. گاهی با خود گمان می‌کنم چطور شهر آمل، توانسته این همه لقب به خود ببیند و این چنین، در مرکز ثقل و توجه باشد؟
البته تاریخ همیشه، حامی و پشتیبان آمل نبوده،که این شهر بارها مورد هجوم و حمله واقع شده و به کررات جایش را به خرابه‌ای تقدیم نموده است، با این حال باز هم در میان مخروبه‌ها، جوانه زده و راهش را دنبال کرده است.
ناصرخسرو از جمله افرادی بوده است که سفر به آمل را در پیش گرفته و اتفاقاً جریانات سفر به این دیار را در سفرنامه‌اش گنجانده است.
بیشتر بدانیم: شهر آمل از شهرهای بسیار قدیمی ایران در استان مازندران است. بعضی از مورخان و جغرافی نویسان سابقه‎ آن را به دوره پیشدادیان و کیائیان نسبت داده اند. شهر آمل با توجه به اشیاء و سکه هایی که از آن به دست آمده در دوره ساسانی پایتخت یا مرکز آن منطقه بوده است. احتمالا مردم آمل در زمان حکومت مهدی خلیفه عباسی، به دین اسلام گرویدند و بعد از آن بناهای اسلامی در آنجا ساخته شد.
اوایل قرن هفتم حسام الدین اردشیر مرکزیت را از ساری به آمل آورد و قصر خود را در آنجا برپا داشت. در سال ۷۹۵ هـ.ق امیر تیمور گورکانی آمل و ساری را غارت کرد و فرمان قتل عام ساکنین آنها را صادر کرد و سه قلعه مهم از جمله ماهان سر را با خاک یکسان کرد. از آن پس آمل روبه ویرانی نهاد. آمل جدید در جوار شمال آمل قدیم بنا شده است و امروزه یکی از شهرهای آباد و زیبای شمال ایران به شمار می رود.
در حدود قرن نهم پیش از میلاد در دو طرف سفیدرود در حدود رستم آباد امارت نشین‌های متعددی به وجود آمده بود که مردم آن در ساختن کوزه‌های سفالین گلی و پیکرک‌های گاو و جام‌های زرین و زینت آلات و غیره سلیقه بخصوصی نشان داده‌اند و آثارشان نشان می‌دهد که تمدن و هنر آنها بسیار پیشرفته بوده‌ است. این امارت نشین‌ها در حدود قرن هفتم تا پنجم پیش از میلاد به وسیلهٔ اقوام مقتدر تازه وارد منهدم گردیدند. ناحیهٔ ساحلی جنوب دریای مازندران در همین زمان و حتی مدت‌ها پیش از آن معبر آسانی برای عبور اقوام شمالی به سوی دره‌های حاصلخیز و مراتع کوهستانهای مغرب ایران بود. از آن راه اقوام مزبور می‌توانستند به آسانی به شهرهای پرثروت بین‌النهرین دست یابند. به علاوه سواحل باختری دریای مزبور به راه طبیعی قفقاز برمی خورد و این ناحیه در میان دریای مازندران مانند «هیت‌ها» و «میتانی‌ها» و «کاسی‌ها» و شاید مادها و… بعد از آنها «سکایی‌ها» و «کیمری‌ها» از آن برای ورود به شبه جزیره آناتولی و فلات ایران و جلگه بین النهرین استفاده می‌کردند.
اگر نزدیکی زبان و عادات و رسوم مردم سواحل جنوبی دریای مازندران یعنی «گیل‌ها» و «دیلم‌ها» و «تپوری‌ها» و «آماردها» را با تالش‌ها در نظر بگیریم این طور به نظر می‌رسد که تمام این اقوام از راه گردنه‌های قفقاز و سواحل تالش به طرف گیلان آمده باشند و چون سواحل دریایی برای زندگی مناسب نبود به ارتفاعات واقع در کنار جنگل‌ها رفته و به گله‌داری در مراتع سبز جلگه‌های مرتفع البرز مشغول شدند. امروز در تمام این نواحی گورهای متعددی از آنان وجود دارد. تعداد گورهایی که در جلگه‌های مرتفع واقع در کنار جنگل‌های گیلان و مازندران قرار دارد به قدری زیاد است که می‌توان احتمال داد که اجتماعاتی در آن نواحی مسکن داشته‌اند و آثار خانه‌هایشان از میان رفته باشد. با توجه به اسناد تاریخی آمل حداقل از دوره ساسانی تا دوره مغول پایتخت مازندران بوده است.
در عصر صفوی آمل رونق فراوان گرفت و حکام صفویه به مازندران دلبستگی خاص داشتند. شاه عباس که به آمل علاقه زیادی داشت، به دستور او جاده کنار رودخانه هراز، آباد شد و در طول راه برای توقف چهارپایان و افراد کاروانسرا ایجاد کردند جاده شوسه‌ای که آمل را به ساری و گرگان وصل می‌کرد، در زمان او احداث شد.
شهر آمل از شهرهای بسیار قدیمی ایران در استان مازندران است. باتوجه به اسناد تاریخی این شهر حداقل از دوره ساسانی تا دوره مغول پایتخت مازندران بوده‌ و در سه سلسله پایتخت رسمی ایران بوده‌ است. علویان، مرعشیان، اشکانیان و در دوران اساطیری منوچهر و بهرام و فریدون نیز پایتخت ایران بوده‌است.
ابن خرداد: «از زمان پادشاهی فریدون تا زمان بهرام گور آمل پایتخت دنیای مسکون بود».
حمدالله مستوفی بنای شهر را به طهمورث پادشاه پیشدادی نسبت می دهد.
فردوسی از آمل چنین ذکر کرده است:

از آمل گذر سوی تمیشه کرد … نشت اندر آن نامور پیشه کرد
از آمل همه بندگان تواند  … به ساری پرستندگان تواند
چنین تا به شهر بزرگان رسید … ز ساری و آمل به گرگان رسید

در تاریخ طبرستان ابن اسفندیار کاتب (تالیف ۶۱۳ هـ-ق) چنین آورده است: «در قباله های کهن مذکور است که معنی آمل به واژه طبری آهوش است، وهش وهل مرگ را گویند و کنایه از این است که «تو را هرگز مرگ مباد»
در کتاب راهنمای شمال فرخ عفاری در تاریخچه آمل چنین آورده است: خسرو پرویز آمل را توسعه داد از آن به بعد این شهر مدت ها مقر حکومت و پایتخت حکام محلی مازندران بود. مازیار به امر محمد ابن موسی نماینده مأمون این شهر را ۸ ماه محاصره کرد و سرانجام فتح و بعد از تصرف شهر دستور خراب کردن دیوار های آن را صادر کرد، اما بعد پشیمان شد.
اصطخری در کتاب مسالک و ممالک چنین آورده است: «و از همه طبرستان ابریشم بسیار خیزد خاصه به آمل»
ابن حوقل چنین نوشته: «آمل از قزوین بزرگتر و بسیار پر جمعیت تر بود».
ابن اسفندیار (۶۱۳هـ-ق) آمل را بازار جهانی روزگار خود معرفی و ذکر کرده بود.
آمل در قدیم شهری آباد، وسیع و پر جمعیت بود. ابوالفضل بیهقی، در کتاب تاریخ خود در فصل حرکت مسعود غزنوی با لشکریانش به آمل، این شهر را چنین توصیف می‌کند: «و امیر به شتاب براند و به آمل رسید روز آدینه ششم جمادی‌الاولی، و افزون پانصد و ششصد هزار مرد بیرون آمده بودند؛ مردمان پاکیزه‌روی و نیکوتر، و هیچکدام را ندیدم بی‌طیلسان شطوی یا توزی یا تستری یا ریسمانی… و گفتند عادت این است… و من که بوالفضلم پیش از تعبیه لشکر در شهر رفته بودم، سخت نیکو شهری دیدم، همه دکانها در گشاده و مردم شادکام»
در قرن پنجم وقتی با همت خواجه نظام‌الملک طوسی، وزیر کاردان و با کیاست سلجوقیان و صاحب کتاب معروف سیاست‌نامه (سیرالملوک)، قرار شد مدارسی به سیاق دانشگاه‌های امروزی به نام نظامیه در شهرهای بزرگ جهان اسلام آن روز از جمله بغداد، دمشق، بلخ، نیشابور و بخارا تأسیس شود، آمل از جمله شهرهایی بود که در کنار شهرهای فوق صاحب نظامیه گردید.
شهر آمل از روزگاران کهن همواره شهری آباد و پر رونق بود. سیمای این شهر باستانی، از لا به لای هزاره های مه گرفته ی تمدن های پیش آریایی در فلات ایران رخ نموده و پیشینه ی تاریخی آن با افسانه ها و اساطیر پرشکوه ایرانی در هم آمیخته است. نام آمل ۱۶ بار در شاهنامه ی سترگ فردوسی حکیم یاد شده است.
فریدون، پادشاه اسطوره ای که اژدهاک ماردوش را درون چاهی در دماوندکوه آویخت، خود پرورش یافته ی دامان البرز بود و پژوهشگران، پایتخت او را حوالی آمل می دانند و امروز نیز باشندگان لاریجان (ساکنان لاریجان)، دشت خرمی در پای دماوند را تخت فریدون می خوانند.
سال ها بعد، در عصر پادشاهی نواده ی وی، منوچهرشاه، سپاه توران از جیحون گذشت و سراسر شمال و شمال شرقی ایران را تصرف کرد، ولی به واسطه ی مقاومت دلاورانه ی ایرانیان، پشت دروازه های آمل زمین گیر شد و به موجب پیمان صلحی، آرش کمانگیر تیری از دماوندکوه در اطراف آمل تا فرارود در آسیای میانه رها کرد و جان داد و مرزهای ایران را باز تا آن سوی جیحون کران داد. با برافتادن شاهنشاهی ساسانی، مردم این دیار که تا سال ها، در برابر تجاوز ستمکارانه ی تازیان دلاورانه ایستادگی کردند و از پذیرش سلطه ی آنان تن زدند، سرانجام با اخلاص تمام پذیرای تشیع شدند و با دعوت آزادانه و آگاهانه از نوادگان امام علی(ع)، که آنان را نمایندگان پاک اسلام راستین می دانستند، افتخار بزرگِ بنیانگذاری نخستین دولت شیعه ی جعفری در تاریخ اسلام را با نام علویان تبرستان از آن خود کردند.
همانطور که قبلا اشاره شد آمل در قرن پنجم هجری، در عصر صدارت خواجه نظام الملک طوسی در دولت سلجوقیان، همپای فرهنگ شهرهای بزرگ آن روزگار جهان اسلام دارای مدرسه ی معتبر نظامیه شد. دو قرن پیش از آن محمد جریر تبری، مفسر قرآن و مورخ نامدار جهان اسلام از این شهر برخاسته بود.

پیدایش آمل:
در مورد پیدایش شهر آمل مطالب فراوانی در کتب و منابع مختلف آمده است که ذکر تمامی آنها در این مختصر نمی گنجد. در مجموع می توان سه نظریه را از مجموع مطالب مربوط به پیدایش آمل جمع بندی و استخراج کرد:
الف) پیش از مهاجرت آریایی ها به فلات ایران و سکنی گزیدن در آن، اقوامی در منطقه شمالی رشته کوه البرز و در حاشیه جنوبی دریاچه خزر سکونت داشتند، که به آماردها معروفند.
پیرنیا می نویسد: «وقتی آریایی ها به فلات ایران آمدند، مردمانی یافتند که زشت و از حیث نژاد و عادت و اخلاق و مذهب پست تر از آنان بودند. آریایی ها مردم بومی را «دیو» یا «تور» نامیدند. علاوه بر این در مازندران آثاری بدست آمده که خیلی قدیمی است و دلالت بر صحت این استنباط می نماید. رفتار آریایی ها با این مردم بومی مانند رفتار غالب با مغلوب بود، بخصوص که آریانها، آنها را از خود پست تر می دانستند، بنابراین در ابتدا هیچ حقی برای آنها قائل نبودند.»
اردشیر برزگر می نویسد: «هزاران سال، پیش از آمدن آریاهای ایرانی به فلات ایران چندین گروه مردمان بومی که چهار گروه آن مشهورترند در این فلات جای داشتند که چگونگی دوره های پیشین آن چندان روشن نیست. نام یکی از این چهار گروه مردم بومی فلات ایران “مرد” بود، نام گروه مرد در نوشته ها «مارد» یا «آمارد» آمده که به زبان ایران و بومی مرد و آیمرد است.»
رابینو معتقد است در میان اقوام تاریخی مازندران یکی تیپرها بودند که در کوه های شمالی سمنان اقامت داشتند، دیگری آمردها، که شهر آمل به اسم آنها نامیده شد.»
یحیی ذکاء در «کاروند کسروی» آورده است: آما، آماردان یا ماردان، در زمان لشکر کشی اسکندر ماکدونی (مقدونی) به ایران، این تیره در مازندران نشیمن می داشتند و آن هنگام هنوز تپوران به آنجا نیامده بودند، ولی سپس چنانکه از گفته های استرابون پیداست در آذربایجان و ارمنستان و پارس و دیگر جاها پراکنده شدند.
آمل، شهر شناخته و کهن مازندران که اکنون نیز هست، گذشته از آنکه تاریخ بودن ماردان را در مازندران نشان می دهد؛ از راه زبان شناسی هم این واژه جزء دیگر شده آمارد نیست زیرا یکی از قاعده ها زبان شناسی عوض شدن «ر» و «د» به «ل»، دیگری عوض شدن «ا» به «و» و دیگری افتادن «و» و بازماندن پیش در جای آن می باشد، چنانکه از روی این قاعده واژه های «پارد» و «وارد» و «سارد» کهن «پل» و «گل» و «سال» گردیده، آمار نیز از روی آنها آمل شده …
اردشیر برزگر می نویسد: «پاره ای از ایران شناسان را گمان این است که این دسته «آمرد» از لاهیجان کنونی تا حوالی بابل امروزه جای داشتند و همین دانشمندان را اندیشه بر این است که شهر آمل پایتخت باستانی آنان، نخست به نام این گروه «آمرد» بود. رفته رفته آملد و آمل برگردانیده شده است و امروزه نام آمل هم در میان توده مازندران AMEL است نه AMOL».
وی مرزهای سکونت این قوم را چنین توضیح می دهد: «مرزهای چهارگونه سرزمین مردها بدینگون بود، از خاور به مرز ورگانا، هیرگانا گرگان و قسمتی به پارت خراسان، از شمال به دریاچه دراکسپین (کاسپین، کاسو، کازاک یا قزاق) و از باخترن تا آن دست لنکران (قفقاز) و از جنوب خاوری به کومیسین (قومس یا دامغان) و از جنوب رکا (رک یا ری) و جنوب باختری به کسپین (قوزوین) و سرزمین مدی چسبندگی داشت.»
وی در جای دیگر می نویسد: «در حدود سه هراز سال پیش از میلاد انبوهی از مردم هند و اروپایی در مسیر مهاجرت خود به سمت هندوکش و دسته ای به سوی فلات ایران سرازیر و چون از خاک ورگانا (گرگان) گذشتند و به سرزمین مردها رسیدند، منطقه را سبز و خرم یافته، رحل اقامت افکندند؛ آنان میزبانان را دوا، “بربر” و “تور” نامیدند.» عقب مانده بودن تپورها و آماردها نسبت به آریایی های مهاجر و یا القاب دوا، تور و بربر، هم از نظر زبانشناسی و هم از نظر تاریخی جای تامل و نقد دارد.
پورداود نوشته است: «آمیانوس Ammianus در حدود سال ۳۶۰ میلادی کتاب خود را نوشت، وی و چند تن دیگر در طی جغرافیا و تاریخ روزگار هخامنشی و اسکندر و سلوکیه و اشکانی و ساسانی از قومی به نام مردوی Mardoi یا آمردی Amardoi یاد می کنند که در سواحل دریای خزر می زیستند و تیره ای از همین مردم در آسیای مرکزی، نزدیکی مرو رود جیحون (آمویه) بسر می بردند.»
او در ادامه می نویسد: «نام شهر آمل یادگاری است از همین قوم که نام خود را به این سرزمین داده اند.»
اردشیر برزگر معتقد است: «در دوره اشکانیان، مردها با اشک پنجم (فرهاد یکم) جنگیدند و پس از سه سال مبارزه شکست خوردند و بسیار به قتل رسیدند. وی آنها را به آنسوی خراسان کوچانیده و اینها به یادگار آمل در آنجا شهری ساختند به نام آمل، که ابن خردادبه در کتاب المسالک و الممالک، و مقدسی در کتاب احسن التقاسیم، و ابن العبری در کتاب تاریخ مختصر الدول، وجود شهری به نام آمل را در بخش غربی جیحون تائید کرده اند.»
نصراله هومند در جزوه آشنایی مختصری با شهر آمل با این نظر مخالف است و می نویسد: «از میان همین اقوام مهاجر آریائی (آزادگان) شاخه ای دیگر با نام آموهائی برای بدست آوردن سرزمینی بزرگ و آباد از سرزمین اصلی خود مهاجرت نموده و در کناره رود هراز (هرهز) آرام یافتند. چنانکه این قوم توانستند در کنار(ه) غربی همین رود شهری را بنا کنند و نام قبیله و قوم هود را بر آن شهر بنهند. با گذشت زمان به گونه های: آموری، آمو، آمل بدل شد.»
و سرانجام نتیجه می گیرد: «منظور از این همه اشارات و یادآوری ها این بود که «آموئی ها» مردمان اولیه سرزمین آمل و اطراف از سمت غرب به شرق مهاجرت نکردند بلکه از شرق دریای خزر به مازندران (تبرستان) مهاجرت نموده ساکن شدند و… واژه هایی مانند آمارد، آملد، امرته را نمی توان ریشه لغوی شهر آمل به حساب آورد در صورتی که با اندکی دقت و توجه می توان (ریشه واژه آمل را به اینگونه بدست آورد: آمل، آمو، آموی، آمویه.»)
پور داود نوشت: «از آنچه گذشت پیداست در پارینه نام مردمی که در آن سامان می زیستند آمرد Amarda خوانده می شد و نام آمل در مازندران یادگاریست از آن دوران.»
هرودوت در کتاب تواریخ در توضیح عایدات داریوش از ممالک و اقوام زیر نفوذ، از اقوام تیبارینها، ماکروینها، موزیکانها و مارد (آمرد) ها نام برده است.
پیرنیا معتقد است: پس از آمدن آریانها به فلات ایران (قسمت شمالی فلات) و زندگی در این منطقه و پی بردن به مشکلات و خطرات یک زندگی طبیعی و ضرورت همزیستی، اختلاط نژادی آنها با بومی (آماردان) آغاز شد. چنانچه از ظواهر و مستندات و مدارک موجود برمی آید آماردها اقوامی مبارزه و جنگجو بودند، از بارزترین شواهد این مدعا نبرد این قوم با سپاه اسکندر مقدونی است. آورده اند پس از ورود اسکندر به قسمت شرقی مازندران فعلی، تنها قومی که نماینده ای در جهت تقدیم تحف و پیشکش و پذیرفتن استیلای اسکندر به نزد وی نفرستاد آماردها بودند.
برزگر در این باره می نویسد: «ماردها (مردها) به اسکندر سرفرود نیاورده و نماینده نزدش نفرستادند. اسکندر گفت: «خیلی غریب است که یک مشت مردها نمی خواهند مرا فاتح خوانند» سپس ورزیده ترین سپاه خود را به سوی آمل راند و فرهاد (ساتراپ) را نیز با خود برد»
از بررسی اسناد و مدارک باقیمانده چنین بر می آید که جنگ با اقوام جنگجوی آماردها در جنگلهای انبوه برای اسکندر و سپاهیانش بسیار مشکل و طاقت فرسا بود، آشنایی این قوم با شیوه های جنگ و گریز در جنگل و زندگی در آن و خو گرفتن آنان با شرایط خاص زندگی و نیز جنگ در جنگلهای انبوه، کار فتح را مشکل کرد و پیشروی سپاه فاتح اسکندر در جنگلهای محل سکونت آماردان متوقف گردید.
ربودن اسب محبوب اسکندر بنام «بوسیفال» یا «بوسیفالوس» کارایی این قوم را در جنگ، آن هم با سپاه ورزیده و مقتدر اسکندر مقدونی، نشان می دهد، سرانجام اسکندر در مقابل پس گرفتن اسب محبوب خود در قبال متارکه جنگ و پذیرفتن ضمنی صلح بدون فتح منطقه مجبور به بازگشت شد.
از نمونه های دیگر جنگ آوری آماردان، مبارزه سه ساله این قوم با فرهاد اول «اشک پنجم» است که سرانجام منجر به شکست آماردان و تبعید آنان گردید.
اکرم بهرامی نوشته است: «فرهاد اول پادشاه آماردها را در منطقه آمل شکست داد و آنها را به حوالی خوار، مشرق ورامین، کوچانید و تپوریها جای آنها را گرفتند.»
مرحوم مهجوری به نقل از پیرنیا می نویسد: «جنگ فرهاد با ماردها چندین سال به دراز کشید. از اینجا معلوم می شود جنگ با این مردم سخت بوده، از طرف دیگر دیده می شود که سلوکیها در این جنگ هیچ دخالتی نمی کنند، حال آنکه اسما سرزمین ماردها یکی از ایالات تابعه آنهاست. از اینجا چند نکته را می توان استنباط کرد. اولاً دولت سلوکیها در این زمان رو به ضعف نهاده بود و ماردها مردمی نبودند که به آسانی تحت تابعیت بمانند. بنابراین اعتنا به سلوکیها نداشتند، حتی ظن قوی این است که بعد از اسکندر مستقل شده بودند.»
و درجای دیگر نوشته است: «درباره خوی و احوال آماردها گواهی هایی از مورخان باختری برای ما مانده است. مثلاً ژوستن Justin آنان را نیرومند و شجاع خوانده است. آریان می گوید که آماردها مردمی بودند بی بضاعت، ولی در کشیدن بار فقر و قحطی دلیر.»
و باز در ارتباط با دلیری و شجاعت آماردها در کتاب تاریخ مازندران به نقل از یک دایره المعارف از کتابخانه دانش عمومی Library Of General Knowledge چاپ ۱۸۸۲ میلادی آمده است: «قسطنطین چهارم در ۶۸۶ میلادی [سده هفتم] دوازده هزار از مردی ها را، که قبیله ای جنگجو و ایرانی نژاد بودند و در بخش های شمالی دریای خزر می زیستند، برای سد و جلوگیری تاختن های مسلمانان به سرزمین لبنان کوچانید.»
در مرز گوگمل در قلب قشون، داریوش با تمام خانواده و نجبای ایرانی جای داشت که جنگ آوران هندی، کاری، آناپاست Anapast و تیراندازان ماردی «آمارد» گرداگردش صف بسته بودند.
شواهد دیگری از قدرت جنگندگی این قوم در نبردهای ترموپیل، گوگمل و نیز دیگر نبردها با ساردها یا نیروهای بابل در دوره هخامنشیان موجود است.
ب) دومین نظر درباره پیدایش شهر آمل متکی به نوشته های ابن اسفندیار، کاتب آملی، در کتاب «تاریخ تبرستان» می باشد. ابن اسفندیار در صفحه ۸۲ کتاب فوق تصریح می کند که در سال ۶۱۳ هجری قمری مشغول نوشتن این کتاب بوده است. اساس و بنیان کتاب یاد شده بنابر نوشته ابن اسفندیار، از کتاب عقد سحر و قلائد در تالیف ابوالحسن بن محمد الیزدادی است. ابن اسفندیار زاده و ساکن آمل بوده و بنابر نوشته اش به خوارزم نیز رفت. روایت وی در ارتباط با پیدایش آمل افسانه گونه است. وی معتقد است آمل مأخوذ از نام آمله دختر اشتاد است که به اتفاق برادرش یزدن به دلیل کشتن شخصی از تبار دلیم به نواحی آمل فعلی آمده، یزدان آباد (که معروف و معمور است) و روستای استادرستاق (که آنهم در دوره ابن اسفندیار ظاهرا آباد بود) را بنا نهادند. وی در تاریخ تبرستان می نویسد: «بنای آمل به فرمان آمله دختر یکی از روستای دیلمی و همسر فیروز، شاه بلخ، ساخته شد.»
ج) نظر سوم در باب پیدایش آمل، که بر دلایل و مدارک متقن و مستدل استوار نبوده و یا نگارنده با آن برخوردی ننموده است. بنیاد شهر آمل را به طهمورث، جمشید، کیومرث و… از پادشاهان پیشدادی نسبت می دهد.
ملگونف سیاح روس در سال ۱۲۸۰ هجری قمری بدون ذکر مأخذ نظر می دهد: «در بنای آن اختلاف است به ضحاک (و کیومرث و جمشید و هوشنگ) و فریدون و طهمورث نسبت دهند.»
دولتشاه سمرقندی در «ذکره الشعرا» آورده است: «اما شهر آمل از بلاد قدیم است و بنای آن گویند جمشید کرده و بعضی گویند که افریدون ساخته، حالا چهار فرسنگ علامت شهر است که محسوس می شود و هر جا که زمین را بکاوند خشت پخته و سنگ ریخته ظاهر شود و چهار گنبد است در آن شهر که مقبره افریدون و اولاد او گویند آنجاست. فی کل حال از روزگار افریدون تا زمان بهرام گور تختگاه ربع مسکون آمل بود.»
قاضی احمد قزوینی در «تاریخ جهان آرا» نوشته است: «طهمورث بن هوشنگ لقبش نجیب و بعضی دنباوند یعنی تمام سلاح گفته اند اما مشهور به دیوبند است. آمل مازندران و اصفهان و بابل از آثار او اشتهار دارد.»
حمد الله مستوفی در «نزهه القلوب» آورده است: «آمل از اقالیم چهارم باشد طولش از جزیره خالدات فزک ۱۰۷ و عرض از خط استوالول ۶۶ طهمورث ساخت اثری بزرگست.»

دیدگاه